دوشنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۹


دارم فکر میکنم که چرا آدمها به بچه هایشان یاد میدهند خوب باشند. اگر خوب بودن صفتیست که در زندگی واقعی کار نمیکند، چرا ما به بچه هایمان یاد میدهیم راستگو باشند و سختکوش و به دیگران کمک کنند و آنها را دوست داشته باشند و همه چیزهای دیگر. چرا وقتی هیچ جایی در دنیا و هیچوقتی در زندگی نیست که همه چیز با هم خوب و کامل باشد، بیخودی آنها را با قصه های پریان بزرگ میکنیم و بعد که بزرگ شدند تازه باید یاد بگیرند که دنیای واقعی خیلی با همه آن قصه ها فرق دارد. اگر از اول بدانند که همه چیز چطور است، زودتر عادت و بهتر زندگی نمیکنند؟

هیچ نظری موجود نیست: