مامان وقتی این را دید، گفت: "دهاتیهای خارجند دیگه".
سهشنبه، دی ۰۳، ۱۳۸۷
یکشنبه، دی ۰۱، ۱۳۸۷
این نوشته (+) را پاسپارتوی عزیز در گوگل ریدر شیر کرده بود. برای من خیلی جالب بود. مدتهاست فهمیده ام که باید دیر به دیر فیلم ببینم چون در دیدم نسبت به دنیا بیشتر از آنچه باید، اثر میگذارد. بیشتر سریالهای مزخرف میبینم یا فیلمهای خیلی غیرواقعی که کمتر اسیر این عادت بد شوم. رمان هم کمتر میخوانم. خیلی کمتر از قبل.
همیشه موقع نوشتن پروژه ها و گزارشها خیلی بیشتر از آن که لازم است، وقت میگذارم و بیشتر این وقت هم به غصه خوردن راجع به اینکه به اندازه کافی خوب نخواهم نوشت میگذرد و در آخر هم اگر واقعا مجبور نشوم اصلا نمینویسم. خیلی از نوشته های همینجا برای همین هرگز پابلیش نشده.
همیشه فقط یک کار انجام میدهم چون فکر میکنم اگر دو تا را با هم انجام دهم حتما یکی را خراب میکنم.
تا مطمئن نباشم در کاری خوبم آن را شروع نمیکنم و برای همین هیچوقت ورزش نکرده ام. با اینکه بارها شروع کرده ام همیشه نیمه کاره رها کرده ام. خیلی از کارهای دیگر را هم برای همین هیچوقت تجربه نکرده ام. حتی در خواندن هم همینطورم. اگر بدانم که فقط نیم ساعت وقت دارم و خواندن چیزی مثلا یک ساعت طول بکشد، اصلا خواندنش را شروع نمیکنم.
خیلی وقتها خودم را سرگرم کار چرند دیگری میکنم یا کاری برای دیگران انجام میدهم که کمتر غصه اینها را بخورم و نفهمم که زمان میگذرد. وقتی کاری را برای دیگران میکنم، خیلی راحتتر و زودتر آن را انجام میدهم. همین مطمئنم میکند مشکلم توقع زیاد از خودم است.
سهشنبه، مهر ۲۳، ۱۳۸۷
سهشنبه، مهر ۰۹، ۱۳۸۷
پنجشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۷
وقتی در کنار محبوبمان هستیم، شاید از آن رو که این شادمانی همیشه دست نمیدهد، کمتر به دیگران توجه میکنیم. کارهای دیگرمان را زود سر و سامان میدهیم تا با اشتیاق نزد او بشتابیم. گاه که با او صحبت میکنیم به هم میگوییم که چرا همدیگر را دوست داریم. گاه اینها را هزار بار در گوش هم نجوا میکنیم.
کم کم دوست داشتن آن دیگری چنان مسحورمان میکند که اهمیت چیزهایی که او در ما دوست دارد، برایمان چند برابر میشود و آنچه در نظرش مهم نیست، حتی اگر پیش از این برای خودمان مهم بود، کمرنگ میشود. به خود می بالیم که چنانیم که او میخواهد و شاید آنقدر سرمست باشیم که با خود بگوییم چه اهمیتی دارد دیگران چه میخواهند. غافلیم از آنکه آنچه او میگوید گرچه دروغ نیست، اما تمام حقیقت هم نیست؛ چون او ما را دوست دارد، همان طور که هستیم.
پ.ن.: به حکم ارادتی که خدمت استاد داریم، بد نیست این را هم بخوانید:
یکی را از متعلمان کمال بهجتی بود؛ و معلم از آنجا که حس بشریت است با حسن بشره او معاملتی داشت. و وقتی که به خلوتش دریافتی، گفتی:
نه آنچنان به تو مشغولم اى بهشتى روى / که یاد خویشتنم در ضمیر مى آید
ز دیدنت نتوانم که دیده دربندم / وگر مقابله بینم که تیر مى آید
باری پسر گفت آن چنان که در آداب درس من نظری میفرمایی، در آداب نفسم نیز تأمل فرمای تا اگر در اخلاق من ناپسندی بینی، که مرا آن پسند همینماید، بر آنم اطلاع فرمایی تا به تبدیل آن سعی کنم. گفت: ای پسر این سخن از دیگری پرس، که آن نظر که مرا با تست، جز هنر نمیبینم.
چشم بداندیش که برکنده باد / عیب نماید هنرش در نظر
ور هنری داری و هفتاد عیب / دوست نبیند بجز آن یک هنر
سعدی، گلستان، باب پنجم - در عشق و جوانی
یکشنبه، اردیبهشت ۱۵، ۱۳۸۷
شنبه، فروردین ۱۰، ۱۳۸۷
ای با عدوی ما گذرنده ز کوی ما
ای ماهروی شرم نداری ز روی ما ؟
نامم نهاده بودی بدخوی جنگجوی
با هر کسی همی گله کردی ز خوی ما
جستی و یافتی دگری بر مراد دل
رستی ز خوی ناخوش و از گفتگوی ما
اکنون به جوی اوست روان آب عاشقی
آن روز شد که آب گذشتی به جوی ما
گویند سردتر بود آب از سبوی نو
گرم است آب ما که کهن شد سبوی ما
اکنون یکی به کام دل خویش یافتی
چندین به خیر خیر چه گردی به کوی ما ؟
منوچهری دامغانی
سهشنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۶
بعضی چیزها هستند که از همان اول هم میدانی معنای دیگری دارند. بعد یک شب که میخواهی با تو حرف بزنند، همانها را به تو میگویند. میدانی، این طوری هم جواب سؤال قبلت را میدهند و هم دهانت بدجور بسته میشود. چیزهایی مثل این:
فان لم تجدوا فیها احدا فلا تدخلوها حتی یؤذن لکم و ان قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو ازکی لکم و الله بما تعملون علیم، لیس علیکم جناح ان تدخلوا بیوتا غیر مسکونة فیها متاع لکم و الله یعلم ما تبدون و ما تکتمون
و اگر در آن [خانه] کسی را نیافتید [باز هم] وارد آن نشوید تا زمانی که به شما اجازه دهند؛ و اگر به شما گفته شد برگردید، بازگردید که برایتان شایسته تر است و خدا به آنچه میکنید، داناست. باکی بر شما نیست اگر در خانه ای کسی نیست و متاعی در آن دارید، وارد شوید. خدا آنچه را آشکار میکنید و پنهان مینمایید، میداند.
نور 28 و 29
با خودت میگویی مگر میشود همه اینها برای خانه ها باشد. قبلش را هم که ببینی، میگوید پیش از آنکه با اهل خانه ای انس گیرید، به آن وارد نشوید. تو اگر دوست داری، غرضش را همان خانه بگیر. من نمیتوانم.
یکشنبه، اسفند ۱۹، ۱۳۸۶
و من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب
و من یتوکل علی الله فهو حسبه
ان الله بالغ امره قد جعل الله لکل شی ء قدرا
طلاق 2 و 3
ترجمه را میتوانید از اینجا بخوانید. این هم ترجمه:
پنجشنبه، اسفند ۱۶، ۱۳۸۶
کسانی هستند که نه به آنها نزدیک میشوی و نه از آنها دور. چشم انتظار پیشرفتی در رابطه تان نیستید و اگر هم تلاشی بکنی یا بکنند، شاید به جایی نرسید. گاهی با هم چاق سلامتی میکنید و بگو بخندی و بعد هم میروید دنبال کار و زندگیتان. یحتمل چیزهایی که میخواهید خیلی شبیه هم نیستند یا راه رسیدن به آنها را متفاوت میبینید؛ با این حال به هم احترام میگذارید. زیاد شدن این آدمها مایه شادمانی و دلگرمیت است. برایت عزیز و محترمند و برایشان بهترینها را میخواهی.
دوشنبه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۶
یکشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۶
پنجشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۶
سهشنبه، بهمن ۳۰، ۱۳۸۶
جمعه، بهمن ۲۶، ۱۳۸۶
خویشتن داری، تصمیم یک لحظه نیست. مراقبت سالیان است. گاهی بعد از چند سال ناگهان فکر میکنی که چرا فلان حرف را نزدم یا فلان کار را نکردم. اینکه این بار جلوی خودت را بگیری خیلی سختتر از بار اول است، چون دیگر عصبانی نیستی. مخصوصا اگر به تو چیزی بگویند و احساس کنی که متوجه نیستند تو گذشت کرده ای یا به روی خودت نیاورده ای. خویشتن داری کار بسیار مشکلی است.