سه‌شنبه، اسفند ۲۸، ۱۳۸۶


بعضی چیزها هستند که از همان اول هم میدانی معنای دیگری دارند. بعد یک شب که میخواهی با تو حرف بزنند، همانها را به تو میگویند. میدانی، این طوری هم جواب سؤال قبلت را میدهند و هم دهانت بدجور بسته میشود. چیزهایی مثل این:


فان لم تجدوا فیها احدا فلا تدخلوها حتی یؤذن لکم و ان قیل لکم ارجعوا فارجعوا هو ازکی لکم و الله بما تعملون علیم، لیس علیکم جناح ان تدخلوا بیوتا غیر مسکونة فیها متاع لکم و الله یعلم ما تبدون و ما تکتمون

و اگر در آن [خانه] کسی را نیافتید [باز هم] وارد آن نشوید تا زمانی که به شما اجازه دهند؛ و اگر به شما گفته شد برگردید، بازگردید که برایتان شایسته تر است و خدا به آنچه میکنید، داناست. باکی بر شما نیست اگر در خانه ای کسی نیست و متاعی در آن دارید، وارد شوید. خدا آنچه را آشکار میکنید و پنهان مینمایید، میداند.

 

نور 28 و 29

 

با خودت میگویی مگر میشود همه اینها برای خانه ها باشد. قبلش را هم که ببینی، میگوید پیش از آنکه با اهل خانه ای انس گیرید، به آن وارد نشوید. تو اگر دوست داری، غرضش را همان خانه بگیر. من نمیتوانم.

هیچ نظری موجود نیست: